𝗠𝗯𝘁𝗶 𝗰𝗵𝗮𝗿𝗮𝗰𝘁𝗲𝗿𝘀

Miow

درسته که خیلی چالشها تا الان نسبت به زمانی که اومدم شروع کردم ولی این اصلا دلیل خوبی نیست که توی چالش ری شرکت نکنم:>

​​​​

  • ۴
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • سه شنبه ۳۰ فروردين ۰۱

    𝗖𝗵𝗮𝗿𝗹𝗼𝘁𝘁𝗲

    زیاد پیش نمیاد یه دوست واقعی، نویسنده ی خوبی هم باشه.

    کمتر کسی این ویژگی ها رو باهم داره.

    اما چارلوت کسی بود که هر دوی این ویژگها رو داشت..

    یه دوست خوب،

    و یه نویسنده ی خوب..

     

    فیلم: Charlotte's web ​​​​​​

  • ۴
  • نظرات [ ۸ ]
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • جمعه ۲۶ فروردين ۰۱

    𝗔𝗺𝗶 𝗮𝗻𝗱 𝗠𝗮𝗻𝗮

    Miow

    بعد از ده ماه دوباره این چالش دوستی..

    با ری🗿🤍

  • ۵
  • نظرات [ ۳ ]
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • جمعه ۱۹ فروردين ۰۱

    𝗬𝘂𝗴𝗲𝗻

    Miow

    Miow

    واقعا نمیدونم چرا همیشه به اینجور روابط بین پدر و پسر حسودیم میشه:')

    (اینا حتی پدر و پسرم نیستن ولی انقد خواستنینㅠㅠ)

     

    پی‌نوشت۱: yugen توی ژاپنی به معنی احساس زیبایی رازآلود عه.. مث وقتی که یکیو دوست داری و نمیدونی چرا و از چیش خوشت اومده:)! (زیادی منو یاد علاقه شاه گرگها به جغله میندازه نشنسنسسمنسㅠㅠ)

    ​​​پی‌نوشت۲: من محو نیستم فقد چیزی ک دلم بخواد برای گذاشتن پیدا نمیکنم:'(..

    پی‌نوشت۳: هرکی باهام این مدلی رول بره، بهش سهم پیتزامو میدمㅠㅠ!

    قول میدم خیلی شیطون و کیوت باشمㅠㅠ

     

    مانگا: papa wolf and the puppy

  • ۶
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • چهارشنبه ۱۷ فروردين ۰۱

    𝗔𝘁𝘁𝗿𝗮𝗰𝘁𝗶𝘃𝗲

    Miow

    بیش از حد دارم از خوندن آروم "کلاف پرگره" لذت میبرم..

    چرا جریان داستان انقد منو جذب کرده؟!

  • ۷
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • پنجشنبه ۱۱ فروردين ۰۱

    𝗢𝘂𝗿 𝘄𝗮𝘆

    𝖳𝗁𝖾 𝗌𝖾𝖼𝗈𝗇𝖽 𝗁𝖺𝗇𝖽 𝗋𝗎𝗇𝗌 𝗈𝗇 𝗅𝗂𝗄𝖾 𝖺 𝗰𝗿𝗮𝘇𝗲𝗱 𝗵𝗼𝗿𝘀𝗲

    𝖳𝖺𝗄𝖾 𝗺𝗲 𝗐𝗂𝗍𝗁 𝘆𝗼𝘂 𝗇𝗈𝗐

    𝖲𝖺𝗒𝗂𝗇𝗀 𝗐𝖾 𝗌𝗁𝗈𝗎𝗅𝖽 𝗲𝗻𝗷𝗼𝘆 𝗍𝗁𝖾 𝗽𝗮𝘀𝘁 𝗈𝗇 𝗈𝗎𝗋 𝗈𝗐𝗇

    𝖣𝗈𝗇'𝗍 𝗌𝖺𝗒 𝗍𝗁𝖺𝗍, 𝗂 𝖿𝖾𝖾𝗅 𝗅𝗂𝗄𝖾 𝗂'𝗏𝖾 𝖻𝖾𝖼𝗈𝗆𝖾 𝖺 𝗹𝗼𝗻𝗲𝗿

    𝖨 𝖽𝗈𝗇'𝗍 𝗐𝖺𝗇𝗍 𝗍𝗈 𝖽𝗂𝖾 𝗉𝗂𝗍𝗂𝖿𝗎𝗅𝗅𝗒 𝗁𝖾𝗋𝖾 𝗮𝗹𝗼𝗻𝗲

    "𝗦𝗟𝗨𝗠𝗣"

     

    𝖤𝗏𝖾𝗋𝗒 𝖽𝖺𝗒 𝖺𝗇𝖽 𝗇𝗂𝗀𝗁𝗍 𝖨'𝗆 𝘄𝗮𝗹𝗸𝗶𝗻𝗴

    𝖨𝗍'𝗌 𝗱𝗮𝗿𝗸𝗲𝗿 𝗐𝗁𝖾𝗇 𝗒𝗈𝗎 𝗐𝖺𝗅𝗄 𝗮𝗹𝗼𝗻𝗲 𝖺𝗍 𝗻𝗶𝗴𝗵𝘁

    𝖨'𝗆 𝗹𝗼𝗻𝗲𝗹𝘆 𝖻𝗎𝗍 𝖨'𝗆 𝗍𝗁𝖾 𝗹𝗼𝗻𝗲 𝗸𝗶𝗻𝗴

    𝖨'𝗅𝗅 𝗉𝗎𝗅𝗅 𝗈𝗎𝗍 𝗍𝗁𝖾 𝘀𝘄𝗼𝗿𝗱 𝖺𝗇𝖽 𝖽𝗋𝖺𝗐 𝗆𝗒 𝘁𝗿𝘂𝗲 𝗈𝗐𝗇 𝗉𝖺𝗍𝗁

    𝙏𝙤𝙬𝙖𝙧𝙙𝙨 𝗍𝗁𝖾 𝗌𝗎𝗇𝗌𝖾𝗍 𝖻𝗎𝗍 𝖨'𝗆 𝗯𝗹𝘂𝗲

    𝖨 𝖼𝖺𝗇'𝗍 𝗌𝖾𝖾 𝗂𝗍, 𝖾𝗏𝖾𝗇 𝗐𝗂𝗍𝗁 𝗍𝗁𝖾 𝗺𝗼𝗼𝗻

    "𝗟𝗢𝗡𝗘𝗟𝗬 𝗦𝗧"

     

    Miow

  • ۵
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • چهارشنبه ۱۰ فروردين ۰۱

    𝗗𝗿𝗲𝗮𝗺

    Miow

    امروز، بعد مدتها شنا کردم.

    وقتی برای اولین بار توی آب پریدم، خیلی تعجب کردم.. انگار بعد چند سال، بلاخره حس کردم از توی رویا پریدم توی واقعیت..

    قبلا با اینکه خیلییی خیال پرداز تر بودم، انقدر از واقعیت نمیترسیدم.

    الان انگار یه سیلی زدم توی گوشم و گفتم "کجا سیر میکنی لعنتی؟! من منتظرم برگردیا!"

    و شاید الان یکم بیشتر از قبل، به واقعیت نزدیکم..

    بیشتر اتفاقای اطرافمو حس میکنم و برام مثل یه رویا نیست.

    انگار بعد سالها دوباره دارم زندگی کردن رو یاد میگیرم:')

     

    پی‌نوشت: ​​​​​​قرن جدید مبارک*-*!

  • ۹
  • نظرات [ ۹ ]
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • جمعه ۵ فروردين ۰۱

    𝗗𝗲𝘀𝗼𝗹𝗮𝘁𝗶𝗼𝗻

    Miow

    گفت " دلتنگ‌شدن برای آدم‌ها، بهترین حس غم‌انگیز دنیاست."

    ادامه داد " ببین رفیق، اگه به‌خاطر دلتنگی برای کسی غمگین می‌شی، یعنی اون آدم برات مهمه. اینکه کسی برات مهم باشه، بهترین چیز دنیاست.

    ما کسایی که دلتنگ‌شون هستیم رو توی قلبمون نگه می‌داریم"

    و دستش را آرام به سینه‌اش کوبید.

     

    پی‌نوشت: اینکه یه کتاب دردسر خوبی نداشته باشه خیلی خسته کنندست..

    اما گاهی خوبه..فقط گاهی!

    اما باعث نمیشه بگم این کتاب از بهترین کتاباییه ک من خوندم و این نظر شخصیمه..این کتاب سبک من نبود ولی اونقدرا هم بد نبود:'

    پی‌نوشت۲: هه هه..فقط یه روز!

    پی‌نوشت۳: خیلی بده که اینجا انقد خالیه..نمیدونم چیکار کنم:"|..

     

    کتاب: از تابستان تا تابستان (نوشته‌ی ماریا پار)

  • ۷
  • نظرات [ ۸ ]
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • جمعه ۲۷ اسفند ۰۰

    𝗢𝗿𝗰𝗵𝗶𝗱

    Miow

     

    "بعضی وقت‌ها برای بردن بازی فقط باید یه حرکت بزرگ انجام بدی. بعضی وقت‌ها باید به بقیه نشون بدی که چه‌قدر عاشقشون هستی، تا اونا هم عاشقت بشن. ما میتونیم، ناتالی!"

     

    پی‌نوشت: همزاد پنداری با توئیگ

     

    ​​​​کتاب: قلب، تخم مرغ و همه‌ی چیزهای شکستنی (نوشته‌ی تای کلر)

  • ۷
  • نظرات [ ۱ ]
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • جمعه ۲۰ اسفند ۰۰

    𝗩𝗶𝗲𝘄

    Miow

     

    بعضی وقت ها یک کتاب را بارها و بارها می‌خوانم. خوبیِ کتاب‌ها این است که هیچوقت تغییر نمی‌کنند. مردم می‌گویند از روی جلد کتاب نمی‌شود در مورد داخلش قضاوت کرد اما درست نیست چون داخلِ کتاب از همان چیزی حرف می‌زند که جلدش میگوید. و مهم نیست چند بار یک کتاب را می‌خوانید چون کلمه‌ها و عکس‌هایش تغییر نمی‌کنند. می‌توانید یک کتاب را هزاران بار ببندید و باز کنید و هیچ چیزش تغییر نکرده باشد. همه چیز همان‌طور است که قبلاً بود. همه‌ی کلمه‌ها. جدول‌ها و عکس‌ها با همان رنگ‌هایی که بودند.

    کتاب‌ها مثل آدم‌ها نیستند‌. همیشه یک جور هستند.

     

    پی‌نوشت: آرتشو که دیدم یاد کیتلین افتادم.دختری که بیماری آسپرگر داره و همینی که دیالوگشو نوشتم:")

    آسپرگر: نوعی بیماری از گونه‌ی اوتیسم اما خفیف‌تر است که در آن بیمار مشکل ارتباط و واکنش صحیح دارد.

     

    کتاب: مرغ مقلد (نوشته‌ی کاترین ارسکین)

  • ۸
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • پنجشنبه ۱۹ اسفند ۰۰