۹ مطلب با موضوع «𝗗𝗶𝗮𝗹𝗼𝗴𝘂𝗲 𝗯𝗼𝗼𝗸𝘀» ثبت شده است

𝗙𝗮𝗸𝗲

​​​​​​Miow

 تقریبا یادم رفته چجوری اینجا پست می‌ذاشتم-..

 

سلامم!

حالتون چطوره؟

تابستون به شما هم خوش نمی‌گذره؟D: 

منم همینطور منم همینطور!

ولی بلاخره یه کتاب خوب پیدا کردم که بخوام بهتون پیشنهادش بدم.

 

درواقع یه مجموعه‌ست.. که سه جلدی‌عه و کلشون یه داستانه..

اسم مجموعه، سرینیتی‌عه

سرینیتی واقعا قشنگ شروع میشه و نمی‌ذاره کتابو برای لحظه ای زمین بذارین.

داستان بیشتر درمورد یه شهر و بچه هاییه که توش بدون هیچ مشکلی دارن زندگی می‌کنن؛ ولی اگه مشکل همین به وجود اومدنشون باشه چی؟ 

داستان از زبون چندتا از بچه‌ها تعریف می‌شه و در زمان حال اتفاق می‌افته

اگه دنبال یه مجموعه رمان نسبتا معمایی و اکشن میگردین قطعا سرینیتی چیزیه که بهتون پیشنهاد میکنم!

نویسنده: گوردن کورمن

 

و بیاین درمورد حال شما توی تابستون و کتابایی که دوسشون دارین حرف بزنیم! 

  • ۶
  • نظرات [ ۲ ]
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • دوشنبه ۱۶ مرداد ۰۲

    𝗟𝗶𝗳𝗲

    Miow

     

    "لازم نیست زندگی رو درک کنی. فقط باید اون رو زندگی کنی."

     

    کتاب: کتابخانه نیمه‌شب (نوشته‌ی مت هیگ)

  • ۱۳
  • نظرات [ ۱۸ ]
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • پنجشنبه ۱۲ آبان ۰۱

    𝗥𝗲𝗴𝗿𝗲𝘁

    Miow

     

    حدس می‌زنم که همه‌مان حسرت می‌خوریم که کاش بیشتر درباره‌ی روزهای سختی که داشتیم، صحبت می‌کردیم. حالا این حسرت باعث می‌شود که بیشتر باهم حرف بزنیم و چیزهایی را که اذیتمان می‌کند یا باعث آزارمان می‌شود، بگوییم.

    اما حسرت خوردن اصلا مثل حس گناهکار بودن نیست. معنی‌اش این نیست که ما خواهرها و پدر و مادر و خانواده‌ی بدی بودیم.

    حسرت فقط یک حسرت است. حسی است که روی قلبت می‌نشیند و یادت می‌اندازد که عشق چیز خیلی بزرگی است. یادت می‌اندازد که حتی اگر آدمی که عاشقش هستی دیگر در دنیا نباشد، تو می‌توانی به دوست داشتنش ادامه بدهی.

     

    کتاب: شهر فراموشی (نوشته‌ی کوری آن هایدو)

  • ۱۱
  • نظرات [ ۹ ]
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • دوشنبه ۲ آبان ۰۱

    𝗕𝗹𝘂𝗲55

    Miow

     

    صدا اگر قوی باشد می‌تواند هر چیزی را تکان دهد. می‌تواند دیوارها را بلرزاند یا شیشه را بشکند. می‌تواند نهنگی را وارد مسیری جدید کند. می‌تواند کسی را بلند کند و آن‌قدر از خانه دور کند و به جایی ببرد که هیچ‌کس را نشناسد.

     

    پی‌نوشت: شمام از نهنگ‌ها می‌ترسین یا فقط منم..؟!

    پی‌نوشت۲: بعد دیدن وکیل ووی خارق‌العاده بخونینش!

    کتاب: آوازی برای یک نهنگ (نوشته‌ی لین کلی)

  • ۷
  • نظرات [ ۴ ]
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • يكشنبه ۱۳ شهریور ۰۱

    𝗠𝘆𝘀𝘁𝗲𝗿𝘆

    Miow

     

    کلنل لبخندی زد که دندان‌های سفید و مرتبش را زیر نور شمع به نمایش گذاشت: «فرار توی ذات من نیست، همان‌طور که در وجود تو نیست، مو. من مسئولیت گذشته‌های خودم را هرچه باشد، گردن می‌گیرم.» تکه روزنامه‌ها را جمع کرد و برگرداند توی پاکت: «ما نمیتوانیم گذشته‌مان را عوض کنیم، سرباز. فقط می‌توانیم شکرگزار رسیدن یک روز نو باشیم و پیش برویم.» 

    به اون تکیه دادم: «درست است، قربان. من به شما افتخار میکنم.»

     

    پی‌نوشت: خیلی کتاب خوبی بود:))

    اولش فکر میکردم یه کتاب سادست..بعد که جلوتر رفتم، ماجرا جالب تر شد و وقتی آخراش بود مدام شگفت زده میشدم. به خوندنش می‌ارزه! 

     

    کتاب: سه‌بار خوش‌شانسی (نوشته‌ی شیلا ترنیج)

  • ۷
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • شنبه ۲۸ خرداد ۰۱

    𝗦𝗶𝗺𝗽𝗹𝗲

    Miow

    "..داستان‌ها و نقاشی‌ها پنجره‌هایی به روح هر آدم هستند. اگر همه‌ی ما نقاشی‌های یکسانی بکشیم، نگرانم خودمان بودن را که ما را درخشان و شاد و منحصربه‌فرد می‌کند، از دست بدهیم. چرا نباید داستان‌های زیبایی که می‌نویسیم را برای هم بخوانیم؟ تصور کنید چقدر برای ما غم‌انگیز می‌شد اگر معلم هانس کریستین آندرسن قصه‌های پریان او را درباره‌ی پری‌های دریایی، قوری‌های سخنگو و چمدان‌های پرنده ممنوع می‌کرد!"

     

    مادربزرگ آهسته می‌گوید: «وقتی یکی می‌ره، اشکالی نداره ناراحت بشی، چون این یعنی ما خوشبختیم. خوشبختیم که کسی رو اون‌قدر دوست داشتیم که قسمت خاصی از زندگیمون شده.»

     

    مادربزرگ آهی می‌کشد: «نه اینگه ماریا! اینکه یاد بگیری بدون مامانت زندگی کنی به معنی فراموش کردنش نیست. به این معنیه که یاد می‌گیری هر روز وقتی چیزهای خوب در موردش یادت میاد، کمتر گریه کنی و بیشتر بخندی. یه روز صبح از خواب بیدار می‌شی و می‌فهمی روزهاست که به مامانت فکر نکردی، ولی این، زندگی‌ای رو که با هم داشتید غیب نمی‌کنه. و وقتی یه مدت طولانی گذشت، وقتی اصلأ توقعش رو نداری، گاهی بازم دلت می‌خواد گریه کنی، و اینم عیبی نداره.»

     

    اشک‌ها و لبخندها. غم و شادی. از دست دادن و عشق. اشکالی ندارد که هر دو را داشته باشم. حالا این را می‌دانم.

     

    پی‌نوشت: اینگه ماریای عزیز! واقعا از خوندن داستانت لذت بردم..ببخشید که اولش نمیخواستم بخونمش:'| 

    پی‌نوشت۲: اگه دلتون لک زده که یه رمان ساده، روون و خوشگل بخونین این قطعا پیشنهاد منه!:') آخرشم قول میدم با یه لبخند کتابو تموم کنین:'))

    پی‌نوشت۳: این مدت کتاب زیاد خوندم چون احساس تنهایی زیادی میکردم ولی خوندن کتاب چیزیه که برات از یه دنیای دیگه خاطره میسازه و قرار نیست الان احساس تنهایی کنم:))

    کتاب: وروجک تازه‌وارد (نوشته‌ی کاترینا نانِستاد)

  • ۷
  • نظرات [ ۱۴ ]
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • سه شنبه ۲۷ ارديبهشت ۰۱

    𝗗𝗲𝘀𝗼𝗹𝗮𝘁𝗶𝗼𝗻

    Miow

    گفت " دلتنگ‌شدن برای آدم‌ها، بهترین حس غم‌انگیز دنیاست."

    ادامه داد " ببین رفیق، اگه به‌خاطر دلتنگی برای کسی غمگین می‌شی، یعنی اون آدم برات مهمه. اینکه کسی برات مهم باشه، بهترین چیز دنیاست.

    ما کسایی که دلتنگ‌شون هستیم رو توی قلبمون نگه می‌داریم"

    و دستش را آرام به سینه‌اش کوبید.

     

    پی‌نوشت: اینکه یه کتاب دردسر خوبی نداشته باشه خیلی خسته کنندست..

    اما گاهی خوبه..فقط گاهی!

    اما باعث نمیشه بگم این کتاب از بهترین کتاباییه ک من خوندم و این نظر شخصیمه..این کتاب سبک من نبود ولی اونقدرا هم بد نبود:'

    پی‌نوشت۲: هه هه..فقط یه روز!

    پی‌نوشت۳: خیلی بده که اینجا انقد خالیه..نمیدونم چیکار کنم:"|..

     

    کتاب: از تابستان تا تابستان (نوشته‌ی ماریا پار)

  • ۷
  • نظرات [ ۸ ]
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • جمعه ۲۷ اسفند ۰۰

    𝗢𝗿𝗰𝗵𝗶𝗱

    Miow

     

    "بعضی وقت‌ها برای بردن بازی فقط باید یه حرکت بزرگ انجام بدی. بعضی وقت‌ها باید به بقیه نشون بدی که چه‌قدر عاشقشون هستی، تا اونا هم عاشقت بشن. ما میتونیم، ناتالی!"

     

    پی‌نوشت: همزاد پنداری با توئیگ

     

    ​​​​کتاب: قلب، تخم مرغ و همه‌ی چیزهای شکستنی (نوشته‌ی تای کلر)

  • ۷
  • نظرات [ ۱ ]
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • جمعه ۲۰ اسفند ۰۰

    𝗩𝗶𝗲𝘄

    Miow

     

    بعضی وقت ها یک کتاب را بارها و بارها می‌خوانم. خوبیِ کتاب‌ها این است که هیچوقت تغییر نمی‌کنند. مردم می‌گویند از روی جلد کتاب نمی‌شود در مورد داخلش قضاوت کرد اما درست نیست چون داخلِ کتاب از همان چیزی حرف می‌زند که جلدش میگوید. و مهم نیست چند بار یک کتاب را می‌خوانید چون کلمه‌ها و عکس‌هایش تغییر نمی‌کنند. می‌توانید یک کتاب را هزاران بار ببندید و باز کنید و هیچ چیزش تغییر نکرده باشد. همه چیز همان‌طور است که قبلاً بود. همه‌ی کلمه‌ها. جدول‌ها و عکس‌ها با همان رنگ‌هایی که بودند.

    کتاب‌ها مثل آدم‌ها نیستند‌. همیشه یک جور هستند.

     

    پی‌نوشت: آرتشو که دیدم یاد کیتلین افتادم.دختری که بیماری آسپرگر داره و همینی که دیالوگشو نوشتم:")

    آسپرگر: نوعی بیماری از گونه‌ی اوتیسم اما خفیف‌تر است که در آن بیمار مشکل ارتباط و واکنش صحیح دارد.

     

    کتاب: مرغ مقلد (نوشته‌ی کاترین ارسکین)

  • ۸
    • 𝘢𝘮𝘪 𝘤𝘩𝘢𝘯
    • پنجشنبه ۱۹ اسفند ۰۰