"حتی اگه نتیجهی (تلاشاتون) ناامید کننده بود، حق ندارین از خودتون متنفر بشین"
-سئو چانگبین
امروز تقریبا از استرس مردم.
با یه پرنده دستت، تنهایی، جایی که حتی حق نداری یه حیوون کوچولو ببری.
حتی آخرین لحظه داشتم تصمیم میگرفتم بشینم یه گوشه و گریه کنم-
ولی تونستم میدونی؟
دیگه؟ اینجا خیلی خلوت شده.
استرسهای روزمره ، بی حوصلگی و کارهای روزمره وقتی برام باقی نذاشته (حداقل من که این بهونه رو میآرم)
من یه کلاس ثبت نام کردم. طراحی.
خوش میگذره چون کسی کاری به کارم نداره و فکر میکنم از جونم برای طراحیام میذارم.
من نودل درست کردن رو دوست دارم. چون کلا آشپزی کردن و گذاشتن وقتت برای یچیزی، جذابه. شما هم اینطور فکر میکنین؟
من میتونم روی اسکیت بوردم، بایستم XD
من یه دوست از خانوادم دارم، اینطور بگم که پیدا کردم؟
میرم کتابخونه و یه عالمه کتاب برای چند روز اینده دارم که باید تموم بشن. و همینطور، یه پست دیگم دارم که هنوز برای گذاشتنش وقتی ندارم.
نگران من نباشین ولی من حسابی نگران همهام.
حالتون خوبه؟ میخواین درمورد استرسهاتون باهم حرف بزنیم و یکم کمترش کنیم؟
مواظب خودتون باشینا :>>